جدول جو
جدول جو

معنی خرید و فروخت - جستجوی لغت در جدول جو

خرید و فروخت
(خَ دُ فُ)
داد و ستد. خرید و فروش. (یادداشت بخط مؤلف) :
همی بود چندی خرید و فروخت
بیابان ز لشکر همی برفروخت.
فردوسی.
و در خرید و فروخت جلد باش. (قابوسنامه).
بسوزیان مقانی کند خرید و فروخت
که رأس مال کمال است سوزیانش را.
خاقانی.
بریدند از آنجا خرید و فروخت
زراعت نیامد رعیت بسوخت.
سعدی.
و با ابوالفصل خرید و فروخت و مبایعت کنند. (تاریخ قم ص 228).
علاف بموجب فراخی حوصله خرمنی از هر دانه به دکان ریخت لیک به خوشه تنگ مزرع سنبله جهت خرید و فروخت بیاویخت. (ملاطغرا از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرید و فروش
تصویر خرید و فروش
خریدن و فروختن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ دُ فُ)
مبایعه. سودا. معامله. تجارت. داد و ستد. بیع و شری. بده و بستان. سودا. (یادداشت بخط مؤلف) :
مکدر مشو می ز زر بهتر است
خرید و فروشت بهم درخور است.
ملافوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بیع، شرا، داد و ستد، سوداگری، معامله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رید و فروش کردن درخواب بد است. اگر بیند کسی او را بفروخت، دلیل که کارش شوریده شود. محمد بن سیرین
خرید و فروش، دلیل بود که به قدر و قیمت کار چیزی یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب